اولین شیطونی های پسرم
دیروز صبح به بابا نویدت گفتم چرا نی نی زیاد تکون نمیخوره،غروب رفتم یوگا،وقتی اومدم خونه مامان نوی عمو حشمت اینا بودن ،حالا پسر شیطون ما هم هی میخواست بگه منم هستم هی ابراز وجود میکرد منم یهو یادم میاومد که نی نی تو شکممه،خلاصه اونا که اونا از قیافه تابلوم فهمیده بودن کلی تبریک گفتن،تا ساعت دو شب بودن بعدش رفتن منم واسه شیوا تعریف کردم کلی خندید.
نویسنده :
مامان مرمر
19:09